به خاطرات، بُعد انسانی بدهید
به خاطرات، بُعد انسانی بدهید
هرچند شروعِ نوشتن کتاب با خاطرهنویسی روش مطلوبی به شمار میرود ولی دقت داشته باشید که خاطرهنویسی فقط
نوشتن رویدادها یا اتفاقات نیست.
بهعنوانمثال: «صبح از خواب بیدار شدم، رفتم سرِکار و از سرِکار برگشتم خانه» .
به چنین جملههایی خاطرهنویسی نمیگویند.
هنگام خاطرهنویسی سعی کنید آن را با لطافت و جزئیات توضیح بدهید. اگر ما خاطره را بدون جزئیات آن بگوییم تبدیل
به تاریخ میشود.
در مدرسه، یادگیری کتاب تاریخ دشوار به نظر میآمد ولی وقتی یک فیلم تاریخی میدیدیم
آن فیلم برای ما جذاب و لذتبخش بود و هنوز هم هست. چونکه در آن فیلم، خاطره یا تاریخی که شرح
داده میشود با تصویر و ترسیم بُعد انسانی شخصیتهای فیلم، همراه است.
در حقیقت، با دادن بُعد انسانی به خاطره، وقایع و انسانها را احساس کرده و حس میکنیم که
شخصیتها روح و حس دارند، ناراحت و خوشحال میشوند.
بهطورکلی در خاطرهنویسی در مورد توضیح حس و حال انسانها و فضای حاکم بر روابط، تأکید زیادی
داشته و فقط به شرح اتفاقها نپردازید.
همچنین، در هنگام نوشتن خاطرهای قدیمی، شنیدهها و دیدهها را باهم ترکیب نکنید .
زیرا گاهی یک شنیده، آنقدر تکرار شده است که شکل واقعیت به خود گرفته است.
موقع نوشتن خاطرههای قدیمی سعی کنید خودتان را در همان سن و سال تصور کنید
و به زبان همان روزگار بنویسید. بهعنوانمثال، اگر امروز مدیر یک شرکت بزرگ هستید
و خاطرات دانشجوییتان را مینگارید؛ با دیدگاه و زبان همان دانشجو بنویسید؛ شاید حتی برای
اینکه باز در همان حال و هوا قرار بگیرید بد نباشد که دوباره «گلکوچک» بازی کنید!
(به خاطرات، بُعد انسانی بدهید)
غلیان درآوردن طبع
یکی دیگر از راههای به غلیان درآوردن طبع خاطرهنویسی، تورق آلبوم عکسهای قدیمی است؛ این
کار کمک زیادی به یادآوری خاطرهها میکند.
در آلبومهای قدیمی خود، یکی از عکسها را انتخاب و دربارهی آن فکر کنید. ابتدا هر چه دربارهی
آن عکس به یادتان میآید را فقط بنویسید. تأکید میکنم: هرچه که هست؛ یعنی فقط اتفاقات را
ننویسید بلکه احساساتی که در موقع گرفتن عکس داشتید را نیز بنویسید؛ مواردی مثل گرمی یا
سردی هوا، بویی که در فضا وجود داشت، حسی که خودتان داشتید؛ حسی که دیگران در آن لحظه داشتند…
پسازآنکه همهچیز را دربارهی آن عکس نوشتید، متن خود را بازخوانی کرده و حالا سعی کنید
متن را بهطرزی زیباتر بازنویسی کنید.
حتی شاید برای بهتر شدن نوشته، نظر سایر افراد حاضر در آن عکس را هم بپرسید
(اما خودتان را ملزم به نگارش آن نکنید) حتی شاید شرح کامل یک عکس، خود، یک داستان کامل شود.
(به خاطرات، بُعد انسانی بدهید)
نقل است که «مارسل پروست[۱]» در ایامی که مشغولِ نوشتن شاهکار خود «در جستجوی زمان ازدسترفته» بود،
در یکی از شبها به درب منزل یکی از دوستان قدیمی خود رفت و از او در مورد حضور و رنگ لباس یکی
از خانمهایی که سالها پیش در یک مهمانی پرشکوه بهاتفاق آن دو حضور داشت؛ سؤالهایی پرسید!
همین حالا آلبومهای قدیمی خود را مرور کنید!
برای مشاهده سایر مقالات اینجا کلیک کنید
[۱] (Marcel Proust) نویسندهی شهیر فرانسوی و خالق یکی از مشهورترین رمانهای جهان
به نام «در جستجوی زمان از دست رفته»